آرت کوچ | هنریار ایرانی

ما برای یک گپ طولانی اینجاییم

آرت کوچ | هنریار ایرانی

ما برای یک گپ طولانی اینجاییم

آرت کوچینگ : همیاری هنری



                                               مدرسه آنلاین آرت کوچ «الف کوچ»                                               

آشنایی با تاریخچه و مفهوم کوچینگ



تاریخچه کوچینگ به ریشه‌یابی مفهوم کوچ می‌پردازه که می‌تونه برای هر مربی یا رهجو مفید باشه. کوچینگ (یا اون‌طور  که به غلط باب شده: کوچ بین) از جمله اصطلاحات پرتکرار این روزهاست؛ این روزها افراد بسیاری رو می‌بینیم که خود رو به عنوان کوچ کسب و کار (بیزینس کوچ) یا کوچ فردی و یا کوچ مدیران اجرایی معرفی می‌کنند. همچنین افراد بسیاری رو خصوصاً در بین بدنه‌ی مدیران می‌بینیم که مدعی هستند کوچ شخصی دارند و افرادی اون‌ها رو تحت حمایت معنوی خودشون گرفته و به اصطلاح «کوچ»می‌کنند. اما کوچ به چه معناست و تاریخچه کوچینگ  چیه؟


کوچ در لغت انگلیسی به «مربی» و کوچینگ به «مربی‌گری» معنی شده؛ در کتاب کوچینگ برای مدیران و رهبران در مورد تاریخچه کوچینگ می‌خونیم:

«ریشه کلمه کوچینگ به روستایی به نام کاکس در مجارستان بر می‌گردد. روستایی که به خاطر اختراع نوعی کالسکه‌ی تندرو مشهور شد. در قرن نوزدهم میلادی دانش آموزان و دانشجویان انگلیسی از این واژه به عنوان یک اصطلاح عامیانه برای معلمانی استفاده می‌کردند که در منزل، دروس سخت را به زبانی ساده برای آن‌ها توضیح می‌دانند

اما کوچینگ در معنای امروزی، اصطلاحی جوان و نوپاست. آنتوانی اِم گرانت (Anthony M Grant)  به عنوان یکی از پیشگامان روان‌شناسی کوچینگ، در مقاله‌ خود ذکر می‌کند:

«کلمه‌ی Coaching با مفهومی نزدیک به معنای امروزی اون، نخستین بار در سال  ۱۹۳۷ در مجموعه مقالات فردی به نام گوربی به کار رفت. در مقالات مذکور (که به نظر می‌رسه دیدگاهی آموزشی نسبت به کوچینگ داشته باشه) می‌خونیم: «برای بهبود عملکرد در محیط کار، باید افراد باتجربه‌تر کوچینگ افراد کم‌تجربه‌تر و تازه‌وارد را بر عهده بگیرند».

جاناتان پسمور  به عنوان یکی از معتبرترین محققان در زمینه تاریخچه کوچینگ به این امر شهادت می‌ده که در سال ۱۹۱۱ هم واژه‌ی کوچینگ (Coaching)  در متن‌های مدیریتی و مهارتی وجود داشته. اما معنی کلمه کوچینگ در‌ اون زمان بیشتر از جنس آموزش و راهنمایی بوده است. مثلاً می‌گفته‌اند در محیط‌های آموزشی باید کوچینگ برای دانشجویان وجود داشته باشه. و یا برای برنده شدن در مسابقه‌ی مناظره میان دانشجویان دانشگاه‌های مختلف، دانشجویان باید کوچ داشته باشه.

برای ادامه‌ی ریشه‌یابی فرهنگ کوچ در معنای امروزی، ناگزیریم از سه فرد شاخص نام ببریم که نقش به سزایی در شکل‌گیری ساختار کوچینگ ایفا کرده‌ند:
تیموتی گالوی ، سر جان ویتمور و مارتین سلیگمن


تاریخچه کوچ: دبیلو تیموتی گالوی


در تاریخچه کوچینگ از دبیلو تیموتی گالوی (W.Timothy Gallwey) به عنوان پدرخوانده جنبش فعلی مربی‌گری یاد می‌کنند. وی بنیانگذار مکتب «بازی درونی»ه که روی بیدار کردن احساسات خفته‌ی انسان تمرکز داره. گالوی بیان کرده بود که در عملکرد ورزشی، وضعیت درونی یک بازیکن، عامل بسیار مهمی به شمار می‌ره. وی با استدلال به اینکه وضعیت درونی در ورزش های انفرادی مانند تنیس و گلف حتی مهمتر از وضعیت حریف محسوب می‌شه پا رو فراتر می‌ذاره: «اگر فرد بتواند گفتگوی درونی خود را کنترل کند، میتواند به عملکردهای قابل کنترلی دست یابد». تیموتی گالوی در مورد کوچینگ از طریقه‌ی بازی ذهنی جمله‌ی معروفی داره که می‌گه:

«همیشه یه بازی ذهنی توی ذهن شماست؛ مهم نیست که چه بازیِ بیرونی‌ای انجام می‌دید. میزان آگاهی شما از این بازی می‌تونه بین موفقیت و شکست در بازی بیرونی تفاوت ایجاد کنه»

تیموتی گالوی که سه دهه از عمر خودش رو صرف الهام‌بخشی به  سازمان‌هایی موفقی مثل کوکاکولا و رولز رویس کرد، معتقد بود بخش بزرگی از اون‌چه فرد (ورزشکار، مدیر، نویسنده و ) برای کار حرفه‌ای خود نیاز داره، در وجود خودش مهیا هست و مربی صرفاً کافیه موانع ذهنی رو که در درون اون فرد وجود دارند، از سر راه برداره و کمرنگ‌تر کنه.


 تاریخچه کوچ: سر جان ویتمور


کتاب مربیگری برای عملکرد بهتر (Coaching for Performance) نوشته‌ی جان ویتمور (John Whitmore) رو می‌شه به عنوان یکی از اولین مراجع معتبر در زمینه‌ی کوچ و تاریخچه کوچینگ معرفی کرد. این کتاب که در سال ۱۹۸۲ منتشر شد و طی چهار دهه‌ی اخیر به ده‌ها زبان ترجمه شده. سر جان ویتمور که با دریافت جایزه رئیس‌جمهور توسط فدراسیون بین‌المللی کوچینگ  (ICF) به عنوان مربی شماره یک کسب و کار  توسط روزنامه ایندیپندنت شناخته شده. ویتمور یکی از برجسته‌ترین چهره‌های مربی‌گری (کوچینگ) به شماره می‌ره. وی به همراه اریک پارسلو، دیوید کلاتریاک، دیوید مگینسون و جولی هی، یکی از بنیانگذاران شورای کوچینگ اروپا (EMCC)  بود.

جالبه که بدونیم مسیر زندگی جان ویتمور از کارگردانی فیلم، تاسیس مدارس اسکی و تنیس، مسابقه با اسطوره‌های رانندگی مثل جیم کلارک، هم‌نشینی با ستارگانی چون استیو مک‌کوئین تا ستون‌نویسی در مجلات اتوموبیل‌رانی رو در بر می‌گیره. وی فارغ‌التحصیل کشاورزی و وارث امپراطوری «املاک اورست» بود. اما خودش رو صرف مسابقات قهرمانی کرد؛ نه به دلیل علاقه؛ بلکه به گفته‌ی خودش«به این دلیل که من خودم را دوست نداشتم. من در سایه پدر و مادر موفق و سرشناسم بی اهمیت بودم. البته من در آن زمان کاملاً از این موضوع بی اطلاع بودم. نیاز داشتم به نحوی خودم را ثابت کنم، نشان دهم که می توانم چیزی از خودم بسازم.»

جان ویتمور پس از ترک مسابقه و دنیای ورزش های موتوری، سر جان به روانشناسی فراشخصی و تأکید آن بر اصل اراده، قصد یا مسئولیت علاقه مند شد. او در ادامه آموخته‌ها و مهارت‌های خودش رو ابتدا در دنیای ورزش و سپس در تجارت به کار برد. در سال 1970، او در مؤسسه Esalen در Slates Hot Springs، کالیفرنیا، زادگاه جنبش بالقوه انسانی، با افرادی مانند ویلیام شوتز (خلق مدل توسعه تیم FIRO-B) تحصیل کرد. سپس با مربی و کارشناس تنیس هاروارد آموزش دید: تیموتی گالوی، نویسندهبازی درونی .

آنها در ابتدا مربیان تنیس‌ و اسکی‌ بودند، اما به زودی متوجه ارزش رهبران و مدیران سازمان‌ها شدند. سر جان با توسعه تکنیک‌هایی از روش‌های «بازی درونی» تیم گالوی در مربیگری ورزشی، نام «مربیگری عملکرد» رو برای توصیف این فرآیند یادگیری خودراهبر و تمایز از مربیگری ورزشی معمولی ابداع کرد. ویتمور همچنین با الهام از گالوی مدرسه‌ی Inner Game در بریتانیا تاسیس کرد.


تاریخچه کوچ: مارتین سلیگمن


مارتین ای‌پی مارتی‌ سلیگمن (Martin E. P. “Marty” Seligman) روان‌شناس امریکایی و نویسنده‌ی کتاب‌های خودیاری‌، جایگاهی ویژه در تاریخچه کوچینگ داره. از مارتین سلیگمن به عنوان پدر روان‌شناسی مثبت و نظریه‌ی «درماندگی آموخته شده» یاد می‌کنند. مارتین سلیگمن دانش روانشناسی رو به دو حوزه اصلی تقسیم میکنه:

1. بخش اول، زیرمجموعه ای از روانشناسیه که برای شناخت و درمان بیماریهای ذهنی و روانی به کار گرفته میشه. معمولاً با عنوان روانشناسی نابهنجاری ها از اون نام برده میشه.

2. بخش دوم، مباحثی است که تلاش می کنه به انسانه ای سالم برای زندگی بهتر کمک کنه. یعنی همان حوزه ای که مارتین سلیگمن برای ترویج و تثبیت اون تلاش کرده. سلیگمن بارها تأکید کرده است که روانشناسی طی دهه های اخیر، عمر خودش رو فقط به حوزه نخست اختصاص داده. به عقیده مارتین سلیگمن حوزه دوم کمتر مورد توجه قرار گرفته.

سلیگمن متوجه شد تمرکز عمده روانشناسی قرن بیستم روی نقاط ضعف، عیب‌ها، آسیب‌ها و ترمیم آسیب‌ها بوده. هم چنین وی دریافت که از توجه به توانایی‌ها و نقاط قوت افراد برای رشد و کمال غفلت شده. سلیگمن پیشنهاد کرده که روانشناسی نباید خود را به دیدگاه آسیب شناسانه محدود کنه، بلکه باید به نیمه مثبت انسان نیز توجه داشته باشه. سلیگمن پیشنهاد کرد از تمام توانایی‌ها و نقاط قوت افراد برای ارتقای سلامت ذهنی انسان استفاده بشه. این همون نکته ایه که در کوچینگ بر آن تأکید میشه: روانشناسی مثبت‌گرا.

جان ویتمور هم وظیفه کوچ و تعریف کوچینگ رو بر مبنای نظریات و آرای تیموتی گالوی این‌چنین بیان کرد:


اول| کوچینگ یعنی آزاد کردن توانمندی‌های بالقوه‌ی انسان‌ها (Unlocking a person’s potential).
دوم| کوچ به جای آموختن به افراد به اون‌ها کمک می‌کند خودشان یاد بگیرند.


آگاهی (Awareness) و مسئولیت (Responsibility) دو کلمه‌ی کلیدی در کوچینگ هستند. وظیفه کوچ اینه که به کوچی (Coachee) کمک کنه نسبت به داشته‌ها و دانسته‌های آگاهی بیشتری پیدا کنه، و مسئولیت رشد و توسعه خودش رو نیز بر عهده بگیره.

بله؛ درست متوجه شدی:

کوچ در فرآیند آگاهی بخشیِ کوچینگ (یا به بیانی بهتر: همیاری ) نه تجربه‌ی خاصی رو تجویز می‌کنه، نه تکنیک ویژه‌ای رو. هم‌چنین کوچ برخلاف منتور و مدیر، از روابط خودش در زمینه‌ی بهبود وضعیت ما بهره نمی‌گیره. بلکه چاره رو درون ما، و کلماتش رو از زبان ما پیدا می‌کنه. به همین دلیله که رابطه‌ی کوچ و کوچی، معتمدانه‌تر از رابطه‌ی مرید و مراد، و محترمانه‌تر از رابطه‌ی مشاوره و مشاوره‌گیرنده‌ست.  پایه و اساس این همیاری ، خود مخاطبه و به همین دلیل در همیاری، خبری از نسخه‌های عمومی نیست. در شیوه همیاری هر مخاطب بنا به پیشینه‌ذهنی، بازی‌های ذهنی خاص خود و استعدادهای بالقوه‌ی شخصی، مسیری ویژه‌ی خودش رو پیدا می کنه.

الف کوچ به عنوان زیرمجموعه ادبیِ « آرت کوچ » تلاش می‌کنه شما رو با سمتِ تاریک کلمات در ذهن‌تون روبرو کنه. همراه باشید با الف کوچ| مدرسه آنلاین کوچینگ ادبی